جدول جو
جدول جو

معنی په شام - جستجوی لغت در جدول جو

په شام
خوراکی و تنقلات پس از شام
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَرْ رَ)
دهی است از دهستان ارسکنار بخش پلدشت شهرستان ماکو. واقع در 56هزارگزی جنوب خاوری پلدشت و 17 هزار و پانصدگزی شمال باختری راه شوسۀ جلفا به خوی. آب آن از آق چای و راه آن مالرو است. این ده را پاشاکندی نیز میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بجملۀ کف دست دوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). به همه کف دست دوشیدن. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(پِ اُ)
پزشک خدایان. وی ’مارس’ را که بدست ’دیوبد’ مجروح شده بود، معالجه کرد
لغت نامه دهخدا
(سِ اُ)
سوم. سیم: جواب سه ام آن است که... (ابوالفتوح رازی). پس علی روز سه ام (بعد از ضربت عبدالرحمن ملجم) از جهان بیرون رفت. (مجمل التواریخ و القصص)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ناقه مهشام، شتر مادۀ زود لاغر شونده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَهْ)
شاهراه و راه گشاده و بزرگ. (ناظم الاطباء) (از برهان) (آنندراج). رجوع به راه شاه و شاهراه شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
کنایه از موالید ثلاثه باشد و آن حیوان، نبات و جماد است. (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عِم م)
موضع و دهی است میان حلب و انطاکیه، و عکاشه بن عبدالصمد عمی ضریر شاعر، بدانجا منسوب است. (از تاج العروس) (از منتهی الارب). ابن بطلان بغدادی (متوفی در سال 444 هجری قمری در انطاکیه) این شهر را دیده است و آن را چنین توصیف میکند: بلده ای است ازآن روم، بین حلب و انطاکیه. چشمۀ آبی دارد که از آن صید ماهی میشود و آسیایی بر آن میگردد. خوک و زنان بدکاره و خمر بسیار دارد و زنا در آنجا امر رایجی است. این بلده دارای چهار کنیسه و یک جامع است که مخفیانه در آن اذان میگویند... رجوع به تاریخ الحکماء قفطی چ لایپزیک ص 296 شود
لغت نامه دهخدا
(یِ شِ شُ)
پاپ مسیحی از سال 1775 تا سال 1799 میلادی وی نخست دست باصلاحاتی زد، اما بر اثر اختلافی که با امپراطور آلمان و جمهوری فرانسه یافت واستقامتی که در برابر دیرکتوار کرد بدست ژنرال برتیه توقیف شد. و بناپارت قسمتی از کشور وی و شهر رم راضبط کرد و او سرگردان به فرانسه رفت و آنجا بمرد
لغت نامه دهخدا
(تَهْ)
باقیماندۀ شراب در جام. (ناظم الاطباء). ته پیاله. رجوع به ته و ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تپه شال یا شغال تپه نام تپه ای باشد در مازندران واقع در شمال قراتپه و تپۀ اخیر دارای 140 خانوار جمعیت است و بندرگاه کوچکی در خلیج استراباد داردکه در دو میلی شمال آن واقع و موسوم به کناره است واز قراتپه به اشرف شش میل است، (از سفرنامۀ استراباد رابینو ص 62 انگلیسی و 90 و ترجمه فارسی ص 90)
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: بی + شام، بی غذای شب: سر بی شام زمین گذاردن، شب هنگام گرسنه خفتن، رجوع به شام (ترکیب بی شام خفتن) شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
بمعنی سحور باشد و آن طعامی است که در ایام رمضان نزدیک به صبح خورند. (برهان قاطع). طعام سحری که بتازی سحور گویند. (فرهنگ رشیدی). چیزی که روزه گیران پیش از بامداد خورند
لغت نامه دهخدا
تصویری از نه بام
تصویر نه بام
نه آسمان نه فلک
فرهنگ لغت هوشیار
موالید ثلاثه: جماد نبات حیوان، آلتی مرکب از دسته ای چوبین دارای شاخه فلزی که غله را بدان باد دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشه خام
تصویر پشه خام
ملج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس شام
تصویر پس شام
چیزی که روزه گیران پیش از بامداد خورند طعام سحری سحور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر شرم
تصویر پر شرم
پر آزرم پر حیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه ام
تصویر سه ام
در مرحله سه در مرتبه سه سیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سه شاخ
تصویر سه شاخ
((س))
موالید ثلاثه، جماد، نبات و حیوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس شام
تصویر پس شام
سحری، غذای سحر
فرهنگ فارسی معین
هم خوان، پی خوان
فرهنگ گویش مازندرانی
فرزندی که بلافاصله پس از فرزند دیگر به دنیا آید، نهالی
فرهنگ گویش مازندرانی
دسر غذا و تنقلی که پس از شام صرف شود
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
سوراخ زیرین نی
فرهنگ گویش مازندرانی
شروع کار، پی و بنیان ساختمان
فرهنگ گویش مازندرانی
زمین آلوده به گل و لجن، زمین گل آلود و چسبناک که راه رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پایمال
فرهنگ گویش مازندرانی
زمینی که آفتاب بر آن نتابد
فرهنگ گویش مازندرانی
گاو یا بزی که شاخش به سمت جلو و در حالت افقی قرار گرفته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
زهرچشم
فرهنگ گویش مازندرانی
غیبت کردن، سخن چینی
فرهنگ گویش مازندرانی
پشت سر، وصل به پشت، پیوسته، ممتد
فرهنگ گویش مازندرانی